زنگ تفریح تمام شد و ما هنوز غرق بازی چهار گوش بودیم. یکی از بازی های مورد علاقه ما دخترهای دبستان در زنگ تفریح، چون حتی در چند دقیقه هم می شد آن را بازی کرد . بخصوص در حیاط مدرسه ادب. کلیسا در حیاط مدرسه قرار داشت و چهار ستون بلند ناقوس خانه کلیسا، چهار گوش بزرگی را تشکیل می داد که جون می داد برای این بازی. یک نفر وسط می ایستاد و چهار نفر در چهارگوش باید سعی می کردند جای خود را با یکدیگر عوض کنند طوری که نفر وسط جای آن ها را نگیرد، وگرنه بازنده باید وسط قرار می گرفت. آن سال زمستان آبادان برعکس هر سال خیلی سرد بود. دخترهای همکلاسی اغلب جوراب های بلندی می پوشیدند که به شان می گفتند جوراب شلواری، با جنس کرک و نایلون کلفت به رنگ های مختلف . من اما آن روز جوراب کوتاه تنم بود و حسابی سردم شده بود؛ بخصوص توی صف، موقع کلاس رفتن .
ادامه مطلب ...
من در محله سیکلین آبادان به دنیا آمدم، ولی خیلی زود به نخلستان کوچ کردیم. از محله سیکلین هیچ به خاطر ندارم جز این که بعدها، در مسیر خانه به مدرسه، با سرویس از کنار آن میگذشتیم و می گفتند به خاطر این که اغلب ساکنین آن محل قبلاً سیک های هندی بودهاند، نام آن را سیکلین گذاشتهاند. اما از نخلستان خاطرات خیلی خوبی دارم.
خانه ما شماره نداشت و آدرس را با شماره ساختمانهای شرکت نفتی کنارمان میدادیم. این ساختمانها که محل سکونت کارمندان مجرد شرکت نفت بودند، به فِلَت معروف بودند. مجموعه آپارتمانهای آجری سه طبقه دو واحدی، که با بالکنهایی رو به فضای سبز و نردههای آجری رنگ با طرح های زیبا و متنوع، نمایی زیبا و بهیادماندنی داشتند. دوازده تا از این ساختمان ها در دو ردیف، با فاصله زیاد از هم قرار گرفته بودند. در شمال آنها، خیابان اصلی بود که فلکه الفی را به آرـ اف کمپ وصل میکرد و بعد هتل آبادان و جاده خرمشهر قرار داشتند. این هتل و جاده محله نخلستان را که بیشتر مجردنشین بود از «بریم» که محل سکونت خانوادگی کارمندان شرکت نفت بود، جدا می کرد. در جنوب خیابان اصلی، محله نخلستان بود. دو طرف ساختمانها که از شماره ۵۰ تا ۶۱ شماره گذاری شده بودند فضای سبز وسیعی قرار داشت که محل بازی ما بچه ها بود. یک خیابان فرعی هم این دو ردیف ساختمان را از هم جدا می کرد. این خیابان بیشتر محل عبور ماشینهای ساکنین ساختمانها و مهمانهای آنها بود.
ادامه مطلب ...